نفسی بابا

آرمین جان تولدت مبارک

شب نفسی مهمون عمه فریبا بود ، آخه نفس گلم مهمون دعوت شده آرمین بود. عمه فریبا خیلی زحمت کشیده بود . کلی نفس و آرمین باهم بازی کردن و عکس انداختن. آرمینم هی خودش به خودش میگفت تولدم مبارک. یادمون رفت به عمه فهیمه و فیروزه هم یادآوری کنیم که .................. بابا تولد آرمینه ها ..... آیدا میگه باشه ...... نوبت ماهم میشه !!!!!!!! نفسم که با شیرین کاریاش همه رو کشته ( مخصوصا لوس شدنش ) آرمین جان تولدت مبارک ........... عکس تولد رو ندارم اونم بزودی تو همین صفحه میذارم ..... ...
13 بهمن 1391

نفسم تو 16 ماهگی چه کارایی میکنه

دختر ناز من خیلی خیلی مهربونترشده ، وقتی میگی نفسم این کارو نکن من ناراحت می شم سریع میاد مامانیشو میبوسه. شبا که پیش مامی و بابی میخوابی و هنوز نتونستم که جدات کنم . فقط نمی دونم چرا شب تا صبح باید پستونکت تو دهنت باشه و بعضی اوقات خودت تو خواب ، چشم بسته پستونکتو که انداختی رو پیدا میکنی و میزاری تو دهنت. وقتی دستشویی میکنی میایی میگی جیش و موقع تعویضم که خودت پا میشی قبل از من میری دستشویی و البته بعضی اوقاتم میگی جیش یعنی همون موقع واقعیی قضیه ! وقتی دست و صورتت یه کمی کثیف می شه سریع خودت با دستمال پاکش میکنی، خیلی تمیزی عزیزم. خیلی احتیاط میکنی ، جالبه هم وقتی چهار دست و پا راه می رفتی و هم ...
13 بهمن 1391

نفسم چیو چی میگه !!!!

این روزا چی ها میگی عمه ایلا آیدا مامان – مامانی – مانی آدو (آرزو) بابا – بابایی – بابی - باباس پوپ (توپ) پوف (فوت کن) آپ (آب) شی شی (شیر) جیش (جیش دارم) 3 ماهی میشه که میگی گل مو(موز) مو(موی سر) قاق(چراغ) قا (قاشق) ممی (پستونک) میمی (...) آش (آش - چای) نون آب پش (آب پاش) لاک پش (لاک پشت) آب بزی ( آب بازی ) ال آی ( ال آی اسم دوستشه ) چش (چشم) دس (دست) پا ایشته (فرشته) گونجیش (گنجشک) تیک تاگ (تیک تاک ساعت) الو (تلفن) خو پش (خروپف) پب خی (شب بخیر) ...
13 بهمن 1391

عشقم از همین حالا آینده نگر شده

امروز گل زندگیم برای اولین بار بدون کمک مامی پولشو تو قلکش انداخت . از همین حالا داره برا آینده .... عشقم 5/12 کیلو شده ، این روزا خیلی کم غذا میخوره و یا این که اصلا نمیخوره .... نازنینم دوست دارم .... مامان جون و بابا جمال دیروز اومد خونه ما و نفسی کلی کیف کرد . مامی : دخترم چه به کالری که گرفته اهمیت میده نغسی : آخه این روزا نمیشه اهمیتندم مامانی نفسم داره پولاشو می ریزه تو قلکش همشو ریخت عروسکم تو قلکش بعدش مامی میپرسه : نفسی کو پولات نفسی جواب میده : نیست با اشاره دستهای کوچولو و نازش اخخخخخه میخورم...
13 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسی بابا می باشد